فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

مهربان فاطمه و علی کوچولو

به یاد آقاجونم....

  بسم رب الحسین شنبه ...27/8/1391-ساعت1بعد از نیمه شب سلام بر حسین تشنه لب....امشب خیلی خوب بود...همه جا سیاهپوش بود...ماهم رفتیم مسجد خوزستانیا...دلم باز شد...اشک که میریزی دلت عجیب باز میشه...عجب حلاوتی...فاطمه بغض میکرد میگفت مامان تو رو خدا گریه نکن...منهم میخندیدم تا گریه نکنه....سینه که میزدن فاطمه نگاه میکرد و اون هم سینه میزد....ای خدا این روضه ها و اشکها رو اسباب عاقبت بخیری خودمون وو بچه هامون کن....اونا رو هم جیره خوار اهل بیت بزار...یا اباعبدالله دستمون و بگیر.... همیشه تو محرم یاد پدر بزرگم میافتم...خیلی عاشق بود...پیر غلام امام حسین بود...از وقتی که خوب و بد رو شناختم  و آقاجونم(پدر مادرم...
27 آبان 1391

الحمدلله الذی......

  به نام خداوند اعلی علی آفرین الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمومنین ع سلام...عید همگی مبارک...واقعا چه عید بزرگو عظیمی است...ایشالله دلتون شاد و لبتون خندون باشه...موقع عیدی گرفتن از آقا ما رو هم فراموش نکنید....   ................................................................... ز ليلايي شنيدم يا علي گفت         به مجنون چون رسيدم يا علي گفت مگر اين وادي دارالجنون است        كه هر ديوانه ديدم يا علي گفت نسيمي غنچه اي را باز مي كرد     به گوش غنچه كم كم يا علي گفت چم...
12 آبان 1391

التماس دعا

  به نام خداوند بسیار مهربونم که حسابی شرمندشم چون اون بنده ای که باید باشم نبودم سلام به همه ی نی نی وبلاگی های عزیز...میدونید چیه...چند روزه خیلی گرفتارم...با اینکه اعیاد عزیزی داریم اما من بدجوری دلم گرفته....امیدم اینه که خدا توی این اعیاد بزرگ حاجت همه ی گرفتارا رو حل کنه..حاجت من رو هم حل کنه...امروز اومدم بگم که خیلی برام دعا کنید...خیلی خیلی محتاجم...تو رو خدا خیلی برام دعا کنید...هرچند که اینقدر پروردگار مهربونی داریم که شرمنده ی محبتهاشیم...یا ارحم الراحمین.....عیدتون مبارک...یا علی چهارشنبه-١٠/٨/١٣٩١-ساعت ٩:٣٠شب ...
10 آبان 1391
1